از برای سوم شخص غایب...



امشب شب دوم‌محرمه، اومد تو حسینیه، سه دانه اول تسبیح بدون ذکر، تیپ ادم ها یک جور و حال و هوای حسینیه جدید، دم در ورود دلشوره ی عجیبی به دلم افتادم، دلشوره دارم براش، بهش فکر میکنم دلشورم بیشتر میشه، دلشوره از چی؟  اتفاقا از مواجهه ها، اتفاقا مواجه با فلانی ها هم دلشوره ام را بیشتر میکند، دلشوره از مواجهه با یک دیدار دوباره و یک تصمیم به رفتن، دلشوره از دست دادن نزدیک ها و رسیدن به دوستی ها و مواجه شدن با معنی دوری و دوستی، دلشوره عاقبت به خیر نشدن همه نزدیکی ها، همه ندانستن، و شاید چشم بستن ها، ای کاش برای دلشوره هایم دلت کمی شور بزند، یا اگر من صادقانه دلم شور میزند ارامش دلها دلشوره ام را منطقی کند، هدایت کند برساند همانجا که ساحل ارام بدون دلشوره است انگار اخر بازهم کار دست همان قاعده همیشگی لارفیق من لا رفیق له،  و من و فکر های شلوغ این‌روزها باید کنار بگذارم، اجبارا توفیق میشود و حرفی در گوشم میگوید استغفار ارام بخش است، و من فارغ میشوم اجبارا از دلشوره هایم، دانه چهارم تسبیح از دستم سر میخورد، با همان دل اشوب: استغفر الله ربی و اتوب و الیه
۱محرم ۹۸


عزیزکم.

نمیدانم الان که میخواهم برایت بنویسم، روزی میشود که تو اینها را بخوانی یا نه اما.من برای دل خودم که تو از همین حالا جایی بزرگ در آن داری مینویسم

امروز سخت بر من میگذرد و فردای پاسخ دادن به تو سخت تر، اما بدان که من برای بزرگ تر شدن تو ، هر انچه که باید باشد را از همین اول زندگی ام خواستم، برایت ارامش خواستم، برایت رفاه خواستم ، برات ایمان خواستم .  که یکروز شرمنده ارامش جاودانی که برای تو خواستم نباشم، و تو مقدس ترین بهانه ی خوانسن های منی.

عزیزکم ! امروز اگر انتخاب یک زندگی با سوختن و ساختن برای من راحت باشد همه ی نگرانی ام از فردای بزرگ شدن توست، در این این سوختن ها، نبودن ها، نداشتن ها.شاید فکر کنی خوب نباشد که به امید فردایی که نیست امروز را رها کرد اما من به امید فردای خوب تو میگذرم از امروز بدم.

ما باید محیط ارامش تو باشیم و این ارامش به سوختن ارزوهای خوب و ساختن روی پل های سست حاصل شدنی نیست، و من برای بزرگ شدن تو در ارامش از امروز امید هایی دارم که گاهی بهتربن بهانه اند برای تحمل دوری ها، سختی ها، نبودن ها.فردای من شاید بی جواب باشد برای سوال هایت اما «خودش اشنای پاییزه و اما واسه خاطر تو از بهار سروده»

عزیزکم تو بهترین ارزوی بودن منی، برای ارامشت راهی دست و پا کن، برای ارزویت حتی اگر بهانه ای داری تحمل کن سختی ها را و دعا کن برا من


 

با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است

چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود
گیرم که برکه ای نفسی عاشقت شده است

ای سیب سرخ غلت ن در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است

پر می کشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده است

آیینه ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است


این شعر را خیلی این روزها زمزمه میکنم و دوستش دارم، و شاید بیت یک مانده به اخرش دقیقا همین حال یک نفس به اخر مانده من است، اما الان میخواهم راجع به ان جایی که میگوید فرقی نمیکند چه کسی عاشقت شدست، بگوید یکبار میشود اینطور فکر کنی، که حال فرقی نمیکند منِ خسته باشد یا منِ ، منِ پر بسته باشد یا منِ رها، تو فقط بدان عاشقت شدست”


گاهی وقتا دلم از دستت خیلی ناراحت میشه، ولی اصلا نمیتونم باهات حرف بزنم، نمیذاری باهات حرف بزنم، زود ناراحت میشی، زود کوچیکم میکنی، زود حق حرف زدن و اظهار نظر رو ازم میگیری حتی اگه این جمله ها رو‌هم بگم اول به چیزی که تو فکر خودته فکر میکنی نه ناراحتی که تو دل منه

من میمونم و یه دنیا غم و یه شب که صبح نمیشه بگو براش چیکار کنم

این چه عشقیه که بغضم میگیره و نمیتونم هیچی بگم؟ 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

سالم زیبا رستوران کد آهنگ پیشواز ایرانسل و همراه اول ساراملکی وبلاگ شخصی فرزاد نوروزی مربی فوتبال با صدای بلند به دردات بخند... فروشگاه سایت بلاگ بیست Paul